داستان کودکانه مورچه‌ی مسافر – موشیما

داستان کودکانه: مورچه‌ی مسافر

داستان کودکانه:

مورچه‌ی مسافر

روزی روزگاری، یک مورچه‌ی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلی‌خیلی خیلی از خونه دور شد!

the-ant-explorer-story-2

اون صبحانه‌شو کامل خورده بود و از مامانش اجازه گرفته بود تا بره و ببینه که چی توی جاده می‌تونه پیدا کنه! و این راهی بود که مورچه کوچولو رفت:

the-ant-explorer-story-3

اون از یه برگ سرخس بالا و پایین رفت!

دور یک سنگ چرخید و چرخید!

از توی یک خندق تاریک رد شد! و از تنها راه رفتن توی اون خندق حسابی ناراحت شد!

the-ant-explorer-story-4

اون از توی یک جنگل خیلی‌خیلی ترسناک رد شد! همون جنگلی که درختاش پنج سانتیمتر بودن و به آسمون رسیده بودن!

the-ant-explorer-story-5

از روی یک پل که از برگ سرخس بود و توی خزه‌ها خم شده بود، رد شد و به یک بیابون بزرگ رسید که نیم متر بود!

the-ant-explorer-story-6

اون بیابون، خشک و بی آب‌وعلف بود و هیچ‌کس توش نبود!

مورچه کوچولو آرزو کرد که ای‌کاش توی خونه‌شون بود و توی تخت گرم و نرمش خوابیده بود!

the-ant-explorer-story-7

پاهای ریزه‌میزه‌ی مورچه کوچولو می‌لرزید و حسابی خسته شده بود! برای همین تصمیم گرفت برگرده خونه! و این راهی بود که مورچه کوچولو طی کرد و رفت:

the-ant-explorer-story-8

اون از بیابون نیم متری رد شد!

و بعد از روی یک پل که از برگ سرخس بود و توی خزه خم شده بود رد شد!

the-ant-explorer-story-6

اون از توی جنگلی که درختاش خیلی‌خیلی بلند بودن و به آسمون رسیده بودن هم رد شد!

the-ant-explorer-story-5

اون از توی یک خندق تاریک هم رد شد! و از تنهایی راه رفتن توی اون خندق حسابی ناراحت شد!

و بعد دور یک سنگ چرخید!

the-ant-explorer-story-4

و بعد مورچه‌ی خسته‌ی قصه‌ی ما، از جاده اومد بیرون!

اون از باغشون رفت بالا و پرید توی خونه‌ی گرم و نرمش!

the-ant-explorer-story-9

Courtesy of mooshima.com



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *