کتاب-داستان-کودکانه-سه-بچه-خوک-و-گرگ-شکمو-(11)-

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟

کتاب داستان کودکانه

سه بچه خوک

خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟

ترجمه: هما قاسمی

به نام خدا

روزی روزگاری در زمان‌های قدیم، سه بچه خوک بودند که با پدر و مادرشان زندگی می‌کردند، روزی از روزها، پدر به بچه‌ها گفت: «شماها دیگر بزرگ شده‌اید. باید بروید و هرکدام خانه‌ای برای خودتان بسازید.»

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 1

بچه خوک‌ها باهم حرف زدند، نقشه‌ها کشیدند و عاقبت به‌طرف صحرا راه افتادند.

آن‌ها رفتند و رفتند تا به مزرعه‌ای رسیدند. برادر بزرگ‌تر که بچه خوک تنبلی بود، با دیدن ساقه‌های گندم و پوشال گفت: «من با همین پوشال‌ها خانه‌ای برای خودم می‌سازم.»

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 2

دو برادر دیگر گفتند: «خانۀ پوشالی محکم نیست و به درد نمی‌خورد.»

اما برادر بزرگ گفت: «من حوصله ندارم، خانۀ پوشالی هم خوب است.» او خیلی زود خانه‌اش را ساخت.

برادر وَسَطی و برادر کوچک‌تر به راهشان ادامه دادند. آن‌ها رفتند و رفتند تا به مقداری چوب رسیدند. برادر وَسَطی با دیدن چوب‌ها گفت: «من با این چوب‌ها خانه‌ام را می‌سازم. خانۀ چوبی، خوب و محکم است.»

او هم مشغول شد تا خانه‌اش را بسازد.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 3

اما بچه خوک کوچک‌تر آن‌قدر رفت تا به مقداری آجر و سیمان رسید. او فکر کرد و گفت: «خانه‌ای که با آجر و سیمان ساخته شود، خیلی محکم است. من با این آجرها خانه‌ام را می‌سازم.»

او مشغول شد و با آجر و سیمان خانه‌اش را ساخت.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 4

برادر بزرگ‌تر و برادر وَسَطی که کارشان را تمام کرده بودند، برای دیدن برادر کوچک‌تر راه افتادند. آن‌ها گشتند و گشتند تا برادر کوچک‌تر را پیدا کردند. آن‌ها دیدند که برادرشان سخت مشغول کار است.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 5

برادرها گفتند: «چه خبر است؟ تو چقدر کار می‌کنی؟»

برادر کوچک‌تر گفت: «خانه باید محکم باشد. خانه‌ای که با آجر و سیمان ساخته شود، با باد و باران خراب نمی‌شود. تازه، دشمن هم نمی‌تواند وارد آن شود.»

روزی از روزها، بچه خوک بزرگ‌تر و بچه خوک وَسَطی مشغول بازی بودند. ناگهان سروکلۀ گرگ خاکستری پیدا شد. گرگ خواست بچه خوک‌ها را شکار کند و بخورد؛ اما آن‌ها فرار کردند و به خانه‌هایشان رفتند.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 6

گرگ بدجنس به خانۀ برادر بزرگ‌تر رسید. دید خانه پوشالی و سست است، فوت محکمی کرد، پوشال‌ها از هم باز شد و به اطراف ریخت. خانۀ بچه خوک خراب شد و برادر بزرگ‌تر، از ترس به خانۀ برادر وَسَطی رفت.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 7

گرگ بدجنس او را دنبال کرد تا به خانۀ برادر وَسَطی رسید. این خانه چوبی بود؛ اما گرگ با مشت و لگد آن را خراب کرد. دو بچه خوک خیلی ترسیدند. فرار کردند و دویدند تا به خانۀ برادر کوچک‌تر رسیدند.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 8

گرگ بدجنس بچه خوک‌ها را دنبال کرد تا به خانۀ برادر کوچک‌تر رسید. آن خانه با آجر ساخته‌شده بود و محکم بود. گرگ بدجنس هرچه مشت و لگد کوبید، خانه خراب نشد، گرگ بدجنس گفت: «هر طور شده، این خانه را هم خراب می‌کنم و این بچه خوک‌ها را می‌خورم.»

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 9

گرگ بدجنس اطراف خانۀ آجری را گشت. روی پشت‌بام خانه، دود کشی بود که از آن دود بیرون می‌آمد. گرگ بدجنس گفت: «به پشت‌بام می‌روم و ازآنجا وارد خانه می‌شوم. من گرگ باهوش و زرنگی هستم.»

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 10

گرگ بدجنس، از دیوار بالا رفت و روی پشت‌بام رسید. او وارد دودکش اجاق شد و ازآنجا پایین پرید. روی اجاق، دیگی پر از آب جوش بود. گرگ بدجنس داخل دیگ آب داغ افتاد و بدنش سوخت.

داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی می‌سازند؟ 11

گرگ بدجنس که از درد زوزه می‌کشید، از خانۀ برادر کوچک‌تر فرار کرد و دیگر آن‌طرف‌ها پیدایش نشد.

the-end-98-epubfa.ir

(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *