بنر دانلود نسخه اندروید سایت از کافه بازار

بایگانی/آرشیو سالانه: 2023

سروناز

سرو ناز نوشته ي حميد كرماني اخم‌هایش توی هم رفت. ـ آخه مرد حسابی! کدوم آدم عاقلی دم سال‌ تحویل ميره سینما؟ همه ميخوان چنین لحظه‌هایی پیش خونواده و سر سفره هفت سین باشن. ـ از تو نخواستم باهام بیای که بهت برخورده. پرسیدی برنامم چیه گفتم ميخوام برم سینما. …

بخوانید

شنوای دید

با دیدن سرباز کنار درب، دریافتم که جلوی بانک هستم.تنها بودم. برایم عجیب بود. صبح بود. خیلی شلوغ نبود. از دیروز که در گردهمایی ناشنوایان شرکت کردم، به کلی افکارم بهم ریخت. تا قبل از آن دختر هفت ساله مان مترجم من و مادرش در همه جا بود. در سوپر …

بخوانید

بیمار کاغذ

مرد جلوی باجه ترخیص بیمارستان گریه میکرد. به محض اینکه اشک هایش از چشمش بیرون میغلتید، فوری آن را با دستش پاک میکرد. انگار نمیخواست توجه کسی را جلب کند. همینطور هم بود. کسانی که رد می‌شدند، متوجه او نمی‌شدند. من روی یکی از صندلی های زمخت کنار دیوار نشسته …

بخوانید

برف

برف روزگاری، کمی برف از نوک صخره‌ای آویزان بود و صخره هم درست روی قله‌ی کوه بسیار بلندی قرار داشت. برف حواسش را خوب جمع کرد و شروع کرد به فکر کردن و با خود گفت: – آیا دیگران حق ندارند فکر کنند من چقدر مغرور و خودخواه هستم که …

بخوانید