هر سه نفر شک ندارند که: درست سر ساعت پنج یا پنج و نیم و یا شش و سه دقیقه و دو ثانیه وقتی آقای صلواتی در را باز کرد از دیدن آن عنق منکسر و ریش نتراشیده و موهای شانه نکردهاش، چرت هر سه تاشان پاره شد.
بخوانیدRecent Posts
داستان کوتاه پرنده فقط یک پرنده بود / نوشته: هوشنگ گلشیری
روزی بود و روزگاری و شهری بود به اسم علیآباد که چنین بود و چنان...
بخوانیدداستان صوتی علمی تخیلی پارک ژوراسیک
ماجرا درباره گروهی دانشمند زیست شناس است که قصد دارند که با حمایت مالی یک میلیادر در جزیره ای واقع در کاستاریکا که پارکی تفریحی بسازند...
بخوانید