یک سه تار نو و بیروپوش در دست داشت و یخهی باز و بیهوا راه میآمد. از پلههای مسجد شاه به عجله پایین آمد
بخوانیدRecent Posts
داستان سَماحه و رویای پیامبر / اذا جاء نصرالله و الفتح
«سَماحه» دختر کوچکی است، هفت سال بیشتر از عمرش نمیگذرد. او دخترک باهوشی است که در زیر چادرها و در دامن صحراها در میان قبیله «کِنده» زندگی میکند
بخوانیدقصه کودکانه غول خودخواه / بچهها گلهای باغ زندگی هستند.
چند سالی بود که غول، باغش را گذاشته بود و برای دیدن یکی از دوستانش به شهری دور رفته بود.
بخوانید