بچه فیل با غم و غصه گوشهای نشست و زانوهایش را بغل کرد. این چندمین باری بود که حیوانات جنگل به دندانهای او میخندیدند. فیل کوچولو آهی کشید
بخوانیدRecent Posts
داستان زیبا و آموزنده: شیر خودخواه || عاقبت غرور
یکی بود یکی نبود. جنگل بزرگی بود که در آن حیوانات زیادی زندگی میکردند. در آن جنگل، شیر خودخواهی بود که همیشه از خودش تعریف میکرد. حیوانات جنگل کمکم از شیر خسته شدند
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: پرندهای که ابر شد
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. شهری بود شهرفرنگ، پرنده هاش رنگووارنگ. قصهی ما ازاینجا شروع میشود که دوازده خانوادهی گنجشک در لانهی خود زندگی میکردند.
بخوانید