یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی از روزها یک توپ زرد کوچک توی یک اتاق کوچک، در حال بازی و قل خوردن بود. توپ کوچولو، یکبار اینور اتاق قل میخورد و یکبار آنور اتاق قل میخورد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانهی: خرس قهوهای و عسل || بچهها نباید شکمو باشن!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی روزگاری دو خرس که نزدیک یک جنگل زندگی میکردند رفتند تا عسل پیدا کنند و بخورند.
بخوانیدقصه کودکانهی: جوراب کوچک و جوراب بزرگ || لباس خودمان را بپوشیم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی از روزها پسر کوچولویی یک جفت جوراب قشنگ توی اتاق دید. از مادرش پرسید: «این ها کجا بود مادر؟»
بخوانید