یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک مرغابیِ سفید کوچولو بود که با مادر و خواهرها و برادرهایش کنار یک دریا زندگی میکردند
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانهی: خروس خاله مهربان و روباه | گول حقهبازها را نخورید
یک روز خروسِ خاله مهربان روی دیوار رفته بود. همان خاله مهربانی که خوب میشناسی و قصهاش را هم برایت گفتهام... بله... آن روز خاله مهربان توی خانه نبود و روستا هم خلوت بود.
بخوانیدقصه کودکانهی: روباه باادب || بچه باید باتربیت و مؤدب باشه!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی روزگاری بچه روباهی تکوتنها از لانه بیرون آمد و به راه افتاد. رفت و رفت و رفت تا به جنگل رسید. در جنگل سرگرم تماشای حیوانها و پرندهها و درختها بود که یکدفعه گرگی سر راه او ایستاد.
بخوانید