یک روزی بود و یک روزگاری. در زمان قدیم در شهر انطاکیه تاجر ثروتمندی از دنیا رفت و مال زیادی برای پسرش ماند. پسر دنباله کار پدرش را گرفت و در خریدوفروش اجناس بسیار دلیر شد و دلالها و کارشناسان و اطرافیان پدر با او همکاری میکردند
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزنده: کودک هوشیار || قصههای سندباد نامه
یک روزی بود و یک روزگاری. در زمان قدیم سه نفر که کارشان پیلهوری بود، یعنی از یک آبادی جنس میخریدند و برای فروش به آبادی دیگر میبردند، در بیابان گرفتار راهزنان شدند و دزدها همه اجناسشان را گرفتند
بخوانیدقصه آموزنده: آتشبازی || قصههای سندباد نامه
یک روزی بود و یک روزگاری. در زمان قدیم طایفهای از میمونها در کوههای نزدیکی شهر همدان منزل داشتند. جمعیت آنها هم خیلی زیاد بود و بزرگتر و پیشوای آنها یک میمون سالخورده و باتجربه بود که نامش «روزبه» بود.
بخوانید