داستان کوتاه: سبیلو، یک گربهی پارچهای بود. بهعنوان یک گربهی پارچهای، خیلی هم قشنگ بود. مادربزرگ سوزی، وقتی او فقط چهار سال داشت، سبیلو را دوخته بود. دوختنش زمان زیادی برده بود.
بخوانیدRecent Posts
داستان خواب کودکان: پری دریایی تنها
داستان کودک: روزی روزگاری، یک پری دریایی بود به اسم ماریان. او خیلی تنها بود. هرروز، از صبح تا شب، روی صخرهای مینشست و موهای طلایی بلندش را شانه میکرد و برای خودش آواز میخواند.
بخوانیدداستان خواب کودکان: پادشاه شکمو || به فکر فقرا باشیم!
داستان کودک: سالها پیش، در یک سرزمین بسیار دور، پادشاهی زندگی میکرد که خیلی شکمو بود. پادشاه، آنقدر که غذا خوردن را دوست داشت، هیچچیز را دوست نداشت. او هیچوقت از خوردن، سیر نمیشد.
بخوانید