ننه خورشید و گلبهار خیلی همدیگر را دوست داشتند. آب خانه تمام شده بود و گلبهار باید پای چشمه می رفت و کوزه را پر از آب می کرد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: تیپی گنجشک کوچول موچول
سه پرندهی کوچک، در پایین تپهی پر از برفی باهم صحبت میکردند. یکی از آنها که اسمش تیپی بود گفت: «در بالای تپه یک آدمبرفی خوشگل هست که کُلّی با من حرف زد.
بخوانیدقصهی کودکانهی روسی: روباه و پرنده || عاقبت روباه باج گیر
توی یک جنگل بزرگ و سرسبز، روی یک درخت پر از شاخ و برگ، دوتا پرندهی کوچولو لانه درست کرده بودند. یکیشان نر بود، یکیشان ماده. پرندهی ماده روی تخمهایش خوابیده بود و پرندهی نر برای او آب و غذا میآورد.
بخوانید