داستان کودک: در روزگار قدیم، پیرزنی به همراه تنها پسرش، در یک کلبهی مخروبه، در نزدیکیِ جنگلِ کاج زندگی میکردند. پیرزن و پسرش خیلی فقیر بودند. هرسال که میگذشت، آنها فقیرتر میشدند.
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه: اسباببازیهای فراری
داستان کودک: مادر لوسی از آشپزخانه صدایش را بلند کرد: «لوسی، باید بخوابی. هر چه اسباببازی داری، جمع کن و بخواب.»
بخوانیدداستان آموزندهی خردسالان: توماس، حشره و خرس کوچولو
داستان خردسالان: اسم این حشره، جوجو است. بچه ها! جوجو خیلی کوچولو است.
بخوانید