داستان کودک: سگ دریایی، بشکۀ چوبی کهنهای پیدا کرده بود. با خودش گفت: «آخ جان! با آن میشود، سُرسُره بازی کرد!» و شروع کرد به کندن چوبهای یک طرف آن.
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه: کالو، خرس سیاه دوستداشتنی || عروسکتو گم نکن!
داستان کودک: مغازۀ آقای پوری پر از همه جور اسباببازی بود. از قطعههای خانهسازی گرفته تا عروسکها و سواریها و کامیونها...روی یکی از طاقچههای مغازه یک خرس بزرگ قرار داشت. اسم این خرس کالو بود.
بخوانیدداستان کودکانه و آموزنده: کفاش و کیسه طلا || پول خوب است
داستان کودک: روزی روزگاری، کفاش فقیری زندگی میکرد که همیشه شاد و سرحال بود. او آنقدر خوشحال بود که تمام روز آواز میخواند. بچهها دوست داشتند که دور پنجرۀ او جمع شوند و به آوازهایش گوش کنند.
بخوانید