Recent Posts

داستان کودکانه: زنبوری که خط‌های بیشتری می‌خواست || قصه شب

داستان کودکانه: زنبوری که خط‌های بیشتری می‌خواست || قصه شب 1

داستان کودک: بِرتی، زنبورعسل جوان و مغروری بود. هرروز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شد، قطره‌ی شبنمی را پیدا می‌کرد تا خودش را در آن ببیند و از خودش تعریف کند. چیزی که خیلی باعث غرور او می‌شد، نوارهای سیاه روی بدنش بود.

بخوانید