داستان آموزنده: یک روز موش کوری از دَم دَرِ خانۀ راسویی میگذشت. بی در زدن پا به درون لانه گذاشت. راسو که دشمن موش بود گفت: به چه جرئت به خانه من آمدی؟ مگر نمیدانی من دشمن موشانم؟
بخوانیدRecent Posts
قصههای لافونتِن: داستان طاعون در جنگل || قضاوت زورگویان
داستان آموزنده: در جنگلی که حیوانهای وحشی زندگی میکردند بیماری طاعون پیدا شد. همۀ ساکنان جنگل از شیر تا موش بیمار شدند. گویا همه دچار خشم خدا شده بودند.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان روباه، میمون و دَدان دیگر || شرط مسئولیت
داستان آموزنده: شیری که پادشاه جنگل بود بیمار شد و پس از چندی درگذشت. ددان و حیوانات وحشی جنگل از مردن او غصه خوردند و چون بدون شاه نمیتوانستند جنگل را اداره کنند به فکر افتادند که برای خود شاهی برگزینند؛
بخوانید