Recent Posts

داستان کودکانه: مردی که می‌خواست تا ابد زنده بماند | فرار از مرگ

کتاب-داستان-کودکانه-مردی-که-می-خواست--تاابد--زنده-بماند

داستان کودک: روزی بود و روزگاری. مردی بود که می‌خواست تا ابد زنده بماند. اسمش بودکین بود. او در دهکدۀ کوچکی می‌زیست که بر کنارۀ رودی در دره‌ای رام و آرام بود که تپه‌هایی سبز و نرم، دورتادورش را گرفته بود.

بخوانید

داستان کودکانه: گوژپشت نُتردام || داستانی پرماجرا از ویکتور هوگو

داستان کودکانه: گوژپشت نُتردام || داستانی پرماجرا از ویکتور هوگو 1

داستان کودک: در انتهای برج بلند کلیسای «نُتردام»، کوازیمودو (مسئول به صدا درآوردن زنگ کلیسا) ایستاده بود و از بالا به خانه‌ها و کوچه‌های شهر پاریس نگاه می‌کرد. «کوازیمودو» انسان مهربان و خوش‌قلب و درعین‌حال مرد جوانی بود

بخوانید