سگی با تکه گوشتی در دهان، از رودخانهای میگذشت. او با دیدن عکس خودش در آب تصور کرد سگ دیگری را با تکه گوشت بزرگتری میبیند؛
بخوانیدRecent Posts
قصههای ازوپ: فایدۀ تجربه || عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود
سگی در جلو خانهای روستایی خوابیده بود که گرگی او را غافلگیر کرد. چیزی نمانده بود گرگ یکلقمۀ چپش کند که سگ از او خواهش کرد لحظهای صبر کند.
بخوانیدقصههای ازوپ: تنها به قاضی رفتن || یکطرفه قضاوت نکنید!
مردی قصد داشت یکی از دوستانش را به شام دعوت کند و از او حسابی پذیرایی کند. سگِ مرد نیز از سگ دیگری که میشناخت دعوت کرده بود تا باهم شام بخورند.
بخوانید