درخت صنوبری و بوتۀ خاری باهم بحث میکردند. صنوبر خودستایی میکرد و میگفت: «تو چطور خودت را با من مقایسه میکنی؟
بخوانیدRecent Posts
قصههای ازوپ: عبرت ناپذیر | عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود
شیری بیمار که در غاری به حال مرگ افتاده بود، به رفیق صمیمیاش روباه گفت: «اگر میخواهی من زنده بمانم و از بستر بیماری برخیزم، زبان چرب و نرمت را بکار بگیر
بخوانیدقصههای ازوپ: چشم و همچشمی ابلهانه || شأن خود را رعایت کن!
در یکی از گردهماییهای جانوران، میمون از جا برخاست و مشغول رقصیدن شد. تمام حاضران از برنامۀ او خوششان آمد و بهشدت برایش کف زدند.
بخوانید