گربهای به دنبال بهانهای موجّه میگشت تا خروسی را که گرفته بود، بخورد. او خروس را متهم کرد که شبها سروصدا راه میاندازد و نمیگذارد انسانها راحت بخوابند.
بخوانیدRecent Posts
قصههای ازوپ: مارگزیده از ریسمان سیاهوسفید هم میترسد
خانهای را موش برداشته بود. گربهای متوجه موضوع شد، به آنجا رفت و تا میتوانست از آنها خورد. کشتار بیرحمانۀ گربه، موشها را به وحشت انداخت
بخوانیدقصههای ازوپ: معاملۀ پرضرر || خشم کورکورانه، مایۀ دردسر است
در مرغزاری اسبی و گرازی مشغول چرا بودند. گراز مدام آب را گلآلود و علفها را لگدمال میکرد.
بخوانید