زنی که شوهرش میگسار بود برای درمان او چارهای اندیشید. زن آنقدر صبر کرد تا شوهرش از شدت زیادهروی در نوشیدن، سیاهمست شد و دیگر هیچکس و هیچ جا را ندید.
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزنده ازوپ: چشمپزشک | درآمد نامشروع، انسان را گرفتار میکند
پیرزنی که چشمانش خوب نمیدید با پزشکی قرار گذاشت در صورت بهبود، دستمزد او را بپردازد. پزشک درمان را با مالیدن مرهم به چشمان پیرزن شروع کرد؛
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: دروغگوها || همیشه راستگو باشیم!
مردی که از بیابانی میگذشت، زنی را دید که تنها ایستاده و چشم بر زمین دوخته است مرد از زن پرسید: «تو کیستی؟» زن گفت: «من حقیقت هستم.»
بخوانید