شکم و پاها باهم بگومگو میکردند که کدامیک قویترند. پاها اصرار داشتند که آنها قویترند.
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزنده ازوپ: راندهشده || بهتر است از بعضیها هدیه نگیریم
به هنگام ازدواج زئوس، هر جانوری هدیهای درخور توان خود برای او برد. مار نیز گلی به دهان گرفت و با آن به آسمان خزید؛
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: از کاه کوه ساختن || جنگ، عامل همۀ آسیبهاست
هرکول از کورهراهی میگذشت که چشمش به چیزی شبیه سیب افتاد. او پایش را روی آنچه دیده بود گذاشت تا آن را له کند؛ اما آنچه زیر پایش بود، دو برابر قبل بزرگ شد.
بخوانید