مردی که از بیابانی میگذشت، زنی را دید که تنها ایستاده و چشم بر زمین دوخته است مرد از زن پرسید: «تو کیستی؟» زن گفت: «من حقیقت هستم.»
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزنده ازوپ: ایراد از ستارگان نیست، ایراد از خود ماست.
مردی پس از سفری طولانی، کنار دهانۀ چاهی دراز کشید و به خواب رفت. چیزی به سقوط مرد در چاه نمانده بود که «بخت» ظاهر شد و او را از خواب بیدار کرد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: تأمل جایز نیست || قسم دروغ نخور!
مردی که یکی از دوستانش به او اعتماد کرده و مقداری پول به او سپرده بود، وسوسه شد تا آن را پس ندهد. دوستِ مرد از او خواست تا سوگند بخورد که پولی از او نگرفته است.
بخوانید