ابرها و ستارهها در آسمان و رود فرات و نخلستان در زمین منتظر بودند که خورشید غروب کند تا آنها بتوانند ادامهی قصهی کربلا را از زبان ماه یا همان عمو هلال بشنوند.
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه: راپونزل، دختر گیسو کمند
در روزگار قدیم، زن و شوهری زندگی میکردند که خیلی دوست داشتند بچه داشته باشند. بالاخره آرزوی آنها برآورده شد و روزی زن فهمید که بهزودی صاحب فرزندی خواهد شد. پشت خانهی آنها باغی بود که پر از گلها و گیاهان زیبا بود، ولی آنها جرئت نمیکردند که وارد آن شوند؛
بخوانیدداستان کودکانه: چتر اورسِلا || پرواز در عالم تخیلات کودکانه
اورسِلا دختر کوچکی بود که علاقهی زیادی به ماجراجویی و خواندن کتابهایی دربارهی سرزمینهای دور و بچههای ماجراجویی مثل خودش داشت. او همیشه با ناراحتی به خودش میگفت: «چه قدر دلم میخواهد که به ماه بروم و یا به عمیقترین جای اقیانوس شیرجه بزنم!
بخوانید