روزی پلنگی به نام باگیرا برای شکار به جنگل رفته بود که ناگهان صدای گریۀ عجیبی را از سمت رودخانه شنید و رفت تا ببیند که صدا از کجاست. ناگهان پسربچهای را داخل سبدی دید که داشت گریه میکرد. با خودش گفت: اوه ...این بچۀ آدمیزاد است...
بخوانیدRecent Posts
داستان پلیسی کودکانه: ماجراهای بتمن و رابین 2 || شهر یخی
آقای «یخبندان» پیشرفتهترین اسلحهی دنیا را ساخته بود: یک مسلسل یخی. او میخواست «گاتهام» را به یک شهر یخی تبدیل کند. وقتی فرمانده «گوردون» از نقشههای آقای یخبندان باخبر شد، پیام خفاشی برای قهرمانان ما فرستاد.
بخوانیدداستان پلیسی کودکانه:ماجراهای بتمن و رابین 1 || نبرد با تبهکاران
هر وقت که مشکلی شهر «گاتهام» را تهدید میکرد، آقای «گوردون» رئیس پلیس شهر، فقط از دو قهرمان بزرگ یعنی «بتمن»، مرد خفاشی و «رابین» پسر شگفتانگیز درخواست کمک میکرد.
بخوانید