Recent Posts

داستان کودکانه: وروجک به قصر می‌رود || هیچ جا مثل خانه نمی‌شود.

کاور کتاب داستان کودکانه وروجک به قصر می‌رود

اِدِر نجار ماهری بود و برای وروجک تاب قشنگی درست کرده بود. وروجک ساعت‌ها روی تاب می‌ایستاد و با لذت تاب می‌خورد و در این مدت استاد نجار از قصر شاهزاده خانم صحبت می‌کرد. چند سالی بود که شاهزاده خانمی در نزدیکی استاد نجار زندگی می‌کرد.

بخوانید

کتاب داستان کودکانه: وروجک به باغ‌وحش می‌رود || ماجراهای وروجک

کتاب داستان کودکانه: وروجک به باغ‌وحش می‌رود || ماجراهای وروجک 1

استاد نجار از مدت‌ها قبل به وروجک قول داده بود او را به باغ‌وحش ببرد. ولی هر بار موقعش می‌رسید می‌گفت بعداً می‌رویم. چون می‌ترسید که وروجک با دیدن آن‌همه حیوان بازهم خرابکاری کند. وروجک می‌گفت: «من خرابکاری نمی‌کنم. فقط دلم می‌خواهد زرافه‌ها، شیرها و ببرها را ببینم.

بخوانید

داستان کودکانه: وروجک بازرس می‌شود || در را به روی غریبه‌ها باز نکن!

داستان کودکانه: وروجک بازرس می‌شود || در را به روی غریبه‌ها باز نکن! 2

یک روز استاد اِدِر روی صندلی چوبی‌اش نشسته بود و روزنامه می‌خواند. او عادت داشت که هر نوشته‌ای را با صدای بلند بخواند. توی روزنامه نوشته‌شده بود که یک نفر خودش را به‌دروغ مأمور گاز معرفی کرده بود. بعد با این حیله وارد خانۀ یک پیرمرد شده و همه پول‌های آن بیچاره را دزدیده بود...

بخوانید