یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. یه روزی از روزها که هوا صاف بود و خورشید خانم نور طلایی رنگ خودشو روی درختهای بلند جنگل پاشیده بود و گلهای جنگلی با رنگهای قشنگ خودشون به جنگل شکل تازهای داده بودند، آقا خرگوشه کنار یه چشمه نشسته بود و داشت فکر میکرد...
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی کودکانه: الاغ زنگولهدار || بخش 1 و 2 (کامل)
یکی بود یکی نبود. زیر این طاق کبود، چشمه و دریا بود، جنگل و صحرا بود، مهتاب و ستاره بود، ابر پاره پاره بود و دهی بود قشنگ، کوچه هاش دراز و تنگ، خانه ها خشت و گلی، تپه ها به رنگ سبز مخملی، پیرهن رودخونه اش آبی بود...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: شرور و شیطونکها || داستان شکست شیطان
آن روزها که هنوز آفریدگار زمین و زمان و به وجود آورنده آسمانها و موجودات، خلقت «آدم» را شروع نکرده بود، «شیطان» فرشتهای بود از فرشتگان خدا، بنده و عبادتکننده او و فرمانبردار و پاک و مورد لطف پروردگار متعال.
بخوانید