Recent Posts

قصه کودکانه ملکه مارها || در آرزوی خوشبختی

کتاب قصه کودکانه ملکه مارها (13)

سال‌ها پیش خانواده‌ای روستایی بر روی تپه‌ای که اطرافش را باغ چای احاطه کرده بود، خانه‌ای ساخته بودند و به‌خوبی و خوشی با یکدیگر زندگی می‌کردند. این خانواده‌ی سه‌نفری دارای پسر خردسالی بودند که «هومان» نام داشت. چون در همسایگی آن‌ها کسی زندگی نمی‌کرد، این پسر با حیوانات دوست شده بود و با آن‌ها بازی می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه تربیتی جای خودم می‌خوابم || آموزش خواب کودک

قصه کودکانه تربیتی جای خودم می‌خوابم (11)

این سومین شبی است که من سر جای خودم می‌خوابم. فکر می‌کنم دیگر حسابی بزرگ شده‌ام. واقعاً سه شب است که سر جای خودم می‌خوابم و اصلاً نصف شب سراغ مامان نمی‌روم. فکرهای بد بد هم نمی‌کنم، از تاریکی هم نمی‌ترسم، از سایه، از صداهایی که نمی‌دانم از کجاست.

بخوانید

قصه کودکانه فانتزی هری پاتر و تالار اسرار

قصه کودکانه فانتزی هری پاتر و تالار اسرار (17)

تعطیلات تابستان فرارسیده بود. «هری پاتر» برای گذراندن تعطیلات از مدرسه‌ی جادوگری به خانه‌ی خاله‌اش بازگشت. ولی مجبور بود به خاطر رفتار بدی که با او داشتند، تمام روز را در خانه بماند و کار کند. آن‌ها تمام کتاب‌ها و لوازم جادوگری هری را در انبار ریخته و درِ آن را قفل کرده بودند.

بخوانید