Recent Posts

قصه کودکانه: آدم‌برفی || هانس کریستین اندرسن

قصه کودکانه: آدم‌برفی || هانس کریستین اندرسن 1

آدم‌برفی گفت: «چقدر خوب است. این باد سردی که می‌وزد دارد تمام بدان مرا به ترق و تروق می‌اندازد. این همان هوایی است که جان تازه‌ای به آدم می‌بخشد. آن موجود درخشانی که آن بالاست بدجوری دارد به من چشم‌غره می‌رود.»

بخوانید

قصه کودکانه: حلزون و بوته گل سرخ || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-حلزون-و-بوته-گل-سرخ

باغ زیبایی بود که اطراف آن از بوته‌های فندق پوشیده شده بود. در آن‌سوی بوته‌ها مزارع زیبایی وجود داشت که گوسفندان و گاوها در آن می‌چریدند. در این باغ یک بوتۀ پر از گل سرخ بود و زیر آن حلزونی زندگی می‌کرد که هیچ‌چیز به‌جز خودش برایش مهم نبود و در این دنیا فقط به خودش فکر می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: بلبل و گل سرخ || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-بلبل-و-گل-سرخ

تمام ترانه‌های شرقی از عشق بلبل به گل سرخ حرف می‌زنند. چراکه در سکوت شب‌های پرستاره، بلبل آوازه‌خوان برای گل خوشبوی خود نغمه‌سرایی می‌کند. من در فلات‌های مرتفعی که با ازمیر فاصله چندانی ندارد، آنجا که ساربان، شترهای خود را پیش می‌راند، یک بوته گل سرخ دیدم.

بخوانید