Recent Posts

قصه کودکانه: مورچه دونده

قصه-کودکانه-مورچه-دونده

یکی از روزهای قشنگ بهار، مورچه کوچولو وقتی از میان جنگل می‌گذشت، حیوانات زیادی را دید که اطراف یکی از درخت‌ها جمع شده‌اند و کاغذی را که روی درخت چسبانده شده می‌خوانند.

بخوانید

قصه کودکانه: روسری گنجشک خانم

قصه-کودکانه-روسری-گنجشک-خانم

یکی بود یکی نبود. باران بهاری همه‌جا را تمیز و خوشبو کرده بود. آقا موشی پنجره را باز کرد تا هوای خوب بهاری به داخل خانه بیاید. بعد به خانم موشی گفت: «می‌خواهم بروم بیرون و کمی قدم بزنم.»

بخوانید

قصه کودکانه: هلوی خوشمزه

قصه-کودکانه-هلوی-خوشمزه

در باغچۀ کوچک و قشنگی روی یک درخت چنار بلند، گنجشک‌های زیادی لانه داشتند. هرروز صبح وقتی خورشید خانم، سرحال و شاداب به آسمان برمی‌گشت و همه‌جا را روشن می‌کرد، گنجشک‌ها با سروصدا از لانه‌هایشان بیرون می‌آمدند

بخوانید