روزی کالولو خرگوشه و شیر میان جنگل باهم بازی میکردند؛ این دفعهی اول آنها نبود. آنها اغلب باهم بازی میکردند. يك روز موقع بازی شیر باعث ناراحتی کالولو شد و او را اذیت کرد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: فندقی ریزه میزه || خوب غذا بخورید تا بزرگ بشید!
در خانهای کوچک و زیبا، پسر خوب و باادبی زندگی میکرد که قد یک فندق بود. برای همین هم همه او را «فندقی» صدا میکردند. فندقی از اینکه کوچولو بود و بزرگ نمیشد خیلی غصه میخورد و ناراحت بود.
بخوانیدقصه کودکانه: حلزونی که خانهاش را دوست نداشت
در جنگلی زیبا و سرسبز، میان حیوانات گوناگون و درختهای جورواجور، حلزون کوچولویی زندگی میکرد. هر شب، وقتی هوا تاریک میشد و همهی حیوانات به لانههای خودشان برمیگشتند، حلزون کوچولو هم به خانهی صدفی شکل و زیبایی که روی پشتش بود میرفت.
بخوانید