Recent Posts

قصه کودکانه: بابک و آرزوهای بزرگ || آرزوی مسافرت

قصه-کودکانه-بابک-و-آرزوهای-بزرگ

یکی بود یکی نبود. در شهری قشنگ و سرسبز نزدیک کوه‌های بلند، پسر خوب و زرنگی زندگی می‌کرد به اسم «بابک». بابک پسر باادب و عاقلی بود. مامان و بابای بابک از او خیلی‌خیلی راضی بودند. چون بابک به حرف بزرگ‌ترها گوش می‌داد و همیشه از خواهر کوچکش مراقبت می‌کرد؛

بخوانید