Recent Posts

قصه کودکانه: یک هدیه‌ی زیبا || به یکدیگر هدیه بدهیم!

قصه-کودکانه-یک-هدیه‌ی-زیبا

نزدیک یک دهکده‌ی قشنگ، پسر کوچولوی زبروزرنگی با مادربزرگ مهربانش زندگی می‌کرد. اسم این پسر «نمکی» بود. نمکی مثل اسمش خیلی‌خیلی بانمک بود. مادربزرگ و همه‌ی مردم دهکده او را دوست داشتند. چون نمکی پسر مهربان و باادبی بود.

بخوانید