باید کتاب «تام سایر» را بخوانید تا مرا بشناسید. اگر هم آن را نخواندهاید، حتماً بخوانید. هرچند که آقای مارک تواین آن کتاب را به نام تام اسم گذاشته، اما من هم در بیشتر ماجراهای آن کتاب شرکت دارم. این تام سایر پسر بازیگوش و ماجراجویی است که پیش خالهی پیرش زندگی میکند. در کتاب تام سایر، بعد از یکمشت ماجرای جورواجور، یک روز من و تام به هوس افتادیم که گنج پیدا کنیم.
بخوانیدRecent Posts
لورنا دون: داستان عشق کودکی || جلد 48 از مجموعه کتابهای طلایی
دویست سال پیشازاین، هنگامیکه چارلز دوم در انگلستان سلطنت میکرد، در قسمت دورافتادهای از «اِگزمور»، مزرعهای بود بنام «پلاوِرز باروز». این مزرعه بسیار سبز و خرم بود: چشمهی کوچکی از کنار خانهی دهقانی آن میگذشت؛ پشت خانهی دهقانی را تپههای سیاه و خلنگزارهای وحشی احاطه کرده بود.
بخوانیدسرگذشت من: زندگینامه بِنوِنوتو چِلینی مجسمه ساز ایتالیایی | جلد 47 از مجموعه کتابهای طلایی
به سال 1500 میلادی در شهر فلورانس خداوند مرا به «الیزابتا و جووانی چلینی» بخشید. زن قابله مرا پیش پدرم برد. پدرم گفت: «خداوندا، از ته دل از تو سپاسگزارم. این طفل برایم خیلی گرامی است، قدمت مبارک باشد.» یکی از دوستان پدرم از او پرسید: «اسمش را چه میگذاری؟» - «قدمش مبارک باشد، بِنوِنوتو.»
بخوانید