Recent Posts

قصه کودکانه: موش موشک و خانم زاغالو | هر کار خوبی، نتیجه‌ی خوبی هم دارد.

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-موش-موشک-و-خانم-زاغالو

موش موشک یک موش کوچک بود. او تمام راه مدرسه تا خانه را دوید. بعد به آشپزخانه رفت و نفس‌زنان گفت: «مامان موشی... مامان موشی... امروز بعدازظهر در مزرعه‌ی شبدر نمایشگاه پنیر و شیرینی می‌گذارند. می‌شود من هم بروم؟»

بخوانید

قصه مصور کودکانه: جزیره‌ی تینکرز | از لندن تا جزیره‌ی ناشناخته

کتاب قصه مصور کودکانه جزیره تینکرز از لندن تا جزیره ناشناخته (9)

در سال ۱۷۹۸ در شهر لندن دختر چهارده‌ساله‌ای به نام «جِنی تینکِرز» با پدرش سام زندگی می‌کرد. آن‌ها در بازار «باغ کاوِن» میوه و سبزیجات می‌فروختند. هرروز صبح از خواب بیدار می‌شدند و به‌سختی کار می‌کردند.

بخوانید