Recent Posts

قصه کودکانه: چشم دکمه‌ای | آدم برفی غمگین

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-چشم-دکمه‌ای

چشم دکمه‌ای تک‌وتنها توی حیاط ایستاده بود. او یک آدم‌برفی کوچک و چاق بود. یک کلاه بافتنی کهنه روی سرش بود و یک شال‌گردن دور گردنش. دو چشم او دو دکمه‌ی گرد بودند و دماغش یک هویج نارنجی بلند و نوک‌تیز.

بخوانید

قصه کودکانه: خانم قارا و مار || عاقبت دزدی از لانه خانم کلاغه

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-خانم-قارا-و-مار

کلاغی بود که پروبال سیاه و قشنگی داشت. دمش سفید و بلند بود. اسم این کلاغ، قارا بود. خانم قارا بالای درختی لانه داشت. لانه‌ی قارا روی بلندترین شاخه بود. داخل آن را هم با پرهای نرم پوشانده بود. قارا بیشتر وقت‌ها روی شاخه‌ی درختی می‌نشست و قارقار می‌کرد

بخوانید