یک افسانهی سرخپوستی میگوید در زمانهای خیلیخیلی دور سگها مثل آدمها صحبت میکردند و زبان آدمها را بلد بودند. آنها هرروز به هم خبر میدادند که در خانهی صاحبشان چه اتفاقی افتاده است و بعد چیزهایی را که از یک دیگر شنیده بودند برای صاحبشان تعریف میکردند.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: جادوگر و حیوانهای خانگیاش | با حیوانات مهربان باشیم
در روزگاران قدیم جادوگرها حیوان خانگی نداشتند؛ اما روزی یکی از آنها تصمیم گرفت که برای خودش چند تا حیوان پیدا کند. حیوانها وقتی از تصمیم جادوگر باخبر شدند همه جلو خانهاش صف کشیدند.
بخوانیدقصه کودکانه: بهترین سرگرمی | کتاب خواندن چقدر خوب است
پسری بود که اصلاً دلش نمیخواست درس بخواند و همیشه به فکر بازی گوشی بود. یک روز پسرک نمرهی بدی گرفت و مادرش او را تنبیه کرد و اجازه نداد از اتاقش بیرون بیاید.
بخوانید