در زمانهای قدیم بال شترمرغها بهاندازهای دراز بود که با آن تا آسمان پرواز میکردند و بر فراز ابرها لانه میساختند. در یکی از روزها شترمرغی که از لابهلای ابرها به زمین مینگریست مشاهده کرد که در نیزار کنار تالابی لکلکهای زیادی جمع شدهاند
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی کودکانه: دشت تنها / مریم نشیبا
دشت بزرگ تنهای تنها کنار کوه نشسته بود. نه آهویی، نه سنجابی، نه درختی. فقط چند تا عقرب و مارمولک آنجا زندگی میکردن.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: وقت باریدن / مریم نشیبا
آسمان پر از ابر شده بود؛ ابرهای سیاه و پر سروصدا. یک تکه ابر بارانی هم کناری ایستاده بود؛ یک ابر بارانی کوچک. ابر بزرگ از راه رسید و گفت: آهای کوچولو برو کنار!
بخوانید