حسن پسر خوب و نازنینی بود و توی محل زندگیشان هیئتی بود که در مناسبتهای مختلف مراسم مذهبی را آنجا انجام میدادند. یک روز همسایهی جدیدی آمد که پسری همسن حسن داشت به نام علی.
بخوانیدRecent Posts
ایپابفا داره به کجا میره؟ سایت قصه یا وبلاگ؟
از روزی که سایت قصه و داستان ایپابفا رو راه اندازی کردم سالها میگذره! فکر کنم از سال 98 تا حالا . یعنی 4 سال
بخوانیدقصههای قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن
هنگامیکه داود پیامبر، بسیار سالمند شده بود و فرزندانش با او میزیستند، خداوند به او وحی کرده گفت: - ای داود، اکنون برای خودت، جانشینی معین کن که من برای هر پیامبری جانشینی از خاندانش مقرر کردهام،
بخوانید