توی دید و بازدید عید زنبور کوچولو با پدر و مادرش به عید دیدنی رفتند. زنبور کوچولو خیلی شیرینی خورد و دل درد گرفت. مادر زنبور کوچولو که دید اون نمی تواند راه برود به او گفت تا خانه باید پیاده راه بروی تا غذایت هضم بشود و دل دردت بهتر شود.
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی کودکانه: یک شاخه گل / مریم نشیبا
توی یک مزرعه قشنگ لابلای خوشه های گندم چند شاخه گل قشنگ روییده بود و یاسمن که به همر اه نسترن، خواهرش، توی مزرعه قدم می زدند تصمیم گرفت که اون شاخه گل زیبا رو بچینه و با خودش به خونه بیاره.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یک دسته گل برای مادر / مریم نشیبا
دختری به نام سحر با خانواده اش توی یک شهر کوچک زندگی می کرد. سحر یک خواهر و دو برادر بزرگتر داشت. روز تولد مادر سحر نزدیک می شد و بچه ها تصمیم گرفتند برای مادر هدیه بخرند.
بخوانید