روزگاری در کشور زیبای فرانسه زن زیبایی به نام ماتیلدا زندگی میکرد. او همیشه بهظاهر خودش اهمیت میداد و نگران بود که نکنه چیزهای زیبایی نداشته باشه. ماتیلدا با یک کارمند ساده به اسم ویکتور که در وزارت آموزشوپرورش بود و حقوق مناسبی میگرفت ازدواج کرده بود و سعی میکرد نگرانیهای خودش را بروز ندهد.
بخوانیدRecent Posts
قصه تصویری کودکانه: گلدان بنفش / با زیرنویس انگلیسی
روزی روزگاری در شهر شلوغ لندن دختر کوچولویی به نام رُزاموند زندگی میکرد. او همهی چیزهای قشنگ را دوست داشت و هیچوقت به تصمیمهای عجولانهاش اهمیتی نمیداد.
بخوانیدقصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه
یکخانهی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخهایی بود برای تیراندازی...
بخوانید