همهی کامواهای رنگی با هم همسایه بودند. آنها با طلوع خورشید به کمک هم شهر را آب و جارو می کردند. ولی از بین همهی کامواها، کاموای زرد به کسی کمک نمی کرد...
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی کودکانه: یک روز خوب برای مهسا / مریم نشیبا
مادربزرگ مهسا دستپخت خیلی خوبی داشت. هرکدام از افراد خانواده یک غذا را دوست داشتند؛ برای همین آقابزرگ قرعهکشی کرد تا ببیند مادربزرگ چه غذایی را بپزد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: اول همسایه ها / مریم نشیبا
خالهخانوم هر سال آش میپخت. مینا کوچولو و مامانش به کمک خالهخانوم رفتن. بوی آش همهجا رو پر کرده بود. خالهخانوم یه عالمه کاسهی گلگلی رو آماده کرده بود تا برای همسایهها ببره
بخوانید