Recent Posts

قصه کودکانه: هدیه ملکه زنبورها / با دیگران مهربان باشیم

قصه کودکانه: هدیه ملکه زنبورها / با دیگران مهربان باشیم 1

روزی، روزگاری دو تا امیرزاده بودند. آن‌ها تصمیم گرفتند از خانه و زندگی خود دور شوند و در بیابان و کوه و جنگل زندگی کنند. آن‌ها برادر دیگری داشتند به نام «کودن». برادر سومی راه افتاد تا برادرهایش را به خانه برگرداند.

بخوانید

قصه کودکانه : خانم ترودِه / لجبازی و فضولی کار خوبی نیست

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-خانم-تروده

روزگاری، دختربچه‌ای بود که خیلی لجباز و فضول بود. او با این اخلاق بدش همه را اذیت می‌کرد. حتی به حرف پدر و مادرش هم گوش نمی‌کرد و هر کاری که دلش می‌خواست، انجام می‌داد. خوب، معلوم است که عاقبت چنین دختری چه می‌شود!

بخوانید

قصه کودکانه: بچه‌های تمیز / یک شانه، مسواک و آینه شخصی داشته باش

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-بچه‌های-تمیز

روزی، روزگاری خواهر و برادر کوچکی بودند که هرروز صبح بعد از صبحانه دندان‌هایشان را مسواک می‌زدند. بعد جلو آینه می‌ایستادند و موهایشان را شانه می‌کردند. آن‌وقت برای بازی به مزرعه‌ای که جلو خانه‌شان بود می‌رفتند.

بخوانید