Recent Posts

قصه کودکانه: موش کور در خانه‌ی جدید / در خانه بودن چه قدر خوب است

قصه-کودکانه-موش-کور-در-خانه‌ی-جدید

موش کور کوچولو خانه‌اش را دوست نداشت. خانه‌ی او یک تونل زیرزمینی تاریک و بلند بود. پدر موش کور کوچولو همیشه به او می‌گفت: «ببین پسرم، ما اینجا راحت هستیم و امنیت داریم. موش کورها باید خانه‌شان همین‌طوری باشد.»

بخوانید

قصه کودکانه: مرد بارانی و عروسک آفتابی

قصه کودکانه مرد بارانی و عروسک آفتابی

دختر کوچولویی بود به اسم جین. مادر جین برایش یک اسباب‌بازی جالب خریده بود که به آن خانه‌ی آب‌وهوایی می‌گفتند. این خانه طوری بود که در هوای بارانی، مرد بارانی از توی خانه بیرون می‌آمد و در هوای آفتابی، عروسک آفتابی.

بخوانید