باران بهاری مثل دانههای مروارید یکریز میبارید، شرشر شرشر... یک گروه از پرندهها در لانهی پرستو خانم جمع شده بودند و درحالیکه از پشت شیشه بیرون را تماشا میکردند با هم بحث میکردند.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه پیش از خواب: راهب کوچولو و میمونها
در ایالت «سیچوان» در کنار کوه معروف «ذوشان» معبدی قرار داشت. در اطراف این کوه میمونهای زیادی زندگی میکردند. اما از انسانها نمیترسیدند و اغلب به نزدیکی معبد میآمدند و از راهبان معبد غذا میگرفتند و در واقع با آنها دوست شده بودند.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: مرغ دریایی پرواز کن، پرواز کن
مرغ دریایی به قصد جمعآوری غذا برای فرزندش بهطرف آسمان به پرواز درآمد. مرغک دریایی کوچولوی او نیز توی لانه به تماشای مادرش نشست. مدتی گذشت تا اینکه بالاخره از دور بالهای سفید مادرش به چشم خورد و با خوشحالی شروع کرد به بالا و پائین پریدن.
بخوانید