Recent Posts

داستان آموزنده: لاک‌پشت حیله‌گر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی

مجموعه-داستانهای-ترسو-جلد-67-کتابهای-طلائی-لاک‌پشت-حیله‌گر

فیل و اسب آبی به‌قدری دوستان خوبی بودند که همیشه باهم غذا می‌خوردند. روزی سرگرم خوردن غذا بودند که لاک‌پشت وارد شد و گفت: «شما چه زوج نیرومندی هستید! اگر بگویم که من از تک‌تک شماها زورم بیشتر است نمی‌خندید؟ حرفم را باور نمی‌کنید؟

بخوانید

کتاب داستان کودکانه قدیمی: یک روز ورزشی، در مزرعه‌ی توت جنگلی

کتاب-داستان-قدیمی-یک-روز-ورزشی-در-مزرعه-توت-جنگلی-(1)

یک روز تابستان «ارنست» جغد در مدرسه‌اش گفت: - همه گوش بدهند، ما به‌زودی یک روز ورزشی خواهیم داشت. با این خبر همه به هیجان آمده بودند و خیلی خوشحال شدند. «ارنست» به دیدن آقای «نیبِل» و بزغاله‌ای بنام «امیلی» رفت و گفت: «آیا ممکنه برای تدارک وسایل یک روز ورزشی به من کمک کنید؟»

بخوانید