تعطیلات سال نو بود. میکی و مینی تصمیم گرفتند که روی یخ سرسره بازی کنند. یک روز صبح زود آن دو سوار سورتمه شدند و بهطرف جنگل به راه افتادند. وقتی نزدیک یک رودخانهی یخبسته رسیدند. میکی با شادی تمام به مینی پیشنهاد کرد که از سورتمه پیاده شود.
بخوانیدRecent Posts
کتاب داستان آموزنده قدیمی: کره خر لجباز / تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو خر
آن روز که سعید با پدر و مادر و خواهر کوچکش به «افجه» وارد شدند دختر و پسری را دیدند که هر یک بر کرهخری سوار بودند و از صحرا به ده برمیگشتند. پسرک دست راستش را بلند کرده و خندان بود و خرش را هی میکرد که بدود. خواهرش نیز میخندید و بسیار خوشحال بودند و سگشان پیشاپیش آنها میدوید. او هم خوشحال بود.
بخوانیدمجموعه شعر کودکانه: علی کوچولو کلاغ شد / سروده اسدالله شعبانی
وقتی که سفره وا شد ظرفا پر از غذا شد، علی کوچولو دوید و رفت به کوچه چی بخره؟ -آلوچه آلوچه رسیده کی خورده و کی دیده؟
بخوانید