احمد و محمود دو دوست صمیمی بودند که در دهکدهای دور از شهر زندگی میکردند. این دو پسربچه همسایه دیواربهدیوار و خانوادهشان به کشاورزی مشغول بودند. پدر احمد آرزو داشت که پسرش دکتر شود تا به مردم ده خدمت کند
بخوانیدRecent Posts
کتاب داستان کودکانه: عاقبت شیطنت حسنی
حسنی بچه شیطانی بود که همیشه به مردم آزاری مشغول بود و حرف هیچکس را گوش نمی کرد.
بخوانیدکتاب داستان پشه بینی دراز، جلد 5 کتابهای طلائی برای نوجوانان
این کتاب قدیمی در بردارنده 4 قصه از زبان حیوانات می باشد:پشه ی بینی دراز، عمو ناقلا و آقا خودنما، گوش دراز چپ چشم، زاغی خانم و زری خانم
بخوانید