بعضی از روزها، روزهای عجیبی هستند، روزهای اتفاقهای باورنکردنی. مثل آن روز که دهقانی با دو گاو نر برای شخم زدن زمینش به مزرعه رفت. وقتی به مزرعه رسید، شاخهای هر دو گاو شروع کردند به رشد کردن و مرتب بلند و بلندتر شدند.
بخوانیدRecent Posts
داستان آموزنده روباه و گربه / دانش و هنر باید مفید و کابردی باشد
روزی گربهای در جنگل به روباهی رسید. گربه فکر میکرد که روباه حیوان باهوش و باتجربهای است و همهی حیوانها به او احترام میگذارند؛ بنابراین نزد روباه رفت و دوستانه به او گفت: «سلام، آقا روباه عزیز، حالتان چطور است؟ چهکار میکنید؟ وقت گرانبهایتان را چطور میگذرانید؟»
بخوانیدداستان انتقام کلاغها / عاقبت تلخ خیانت در رفاقت
روزگاری سرباز وظیفهشناسی بود که با صداقت خدمت میکرد. او درآمدش را مثل بقیهی سربازها صرف خوشگذرانی خود نمیکرد و همه را پسانداز میکرد و نگه میداشت. روزی دو نفر از سربازان همگروه او که بدذات و بدجنس بودند، فهمیدند که او پسانداز دارد.
بخوانید