کلاغ کوچولو همانطور که پروازکنان میرفت، قارقار هم میکرد و به همهی موجودات جنگل میگفت: «بهار آمده، بهار آمده!» آقا خرسه که عاشق خوردن شیرهی درخت بامبو بود با شنیدن حرف کلاغ راه افتاد تا به جنگل درختان بامبو برسد و دلی از عزا درآورد
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه پیش از خواب چراغ دریایی و دوستان مهربانش / به یکدیگر کمک کنیم
داستان کودکانه پیش از خواب چراغ دریایی و دوستان مهربانش دریای خیلی بزرگی وجود داشت که محل رفتوآمد کشتیهای خیلی بزرگ بود. یک چراغ دریایی نیز در کنار دریا روی یک بلندی برای راهنمایی کشتیها و نشان دادن راه به آنها قرار گرفته بود. آن شب چراغ دریایی احساس ضعف …
بخوانیدداستان کودکانه پرتقال های کنار پنجره / بی اجازه به میوه درختان دست نزنیم
خانهی «ویشِنگ» در کنار یک باغ بزرگ پرتقال قرار داشت. در کنار پنجرهی اتاقی که ویشنگ در آن زندگی میکرد، یک درخت بزرگ پرتقال، شاخههایش را تا توانسته بود بالا آورده بود و با وزش باد آنها را به پنجرهی اتاق میزد.
بخوانید