خروسی از خانهی همسایه خواند. پسرك در رختخواب غلتی زد. خنکای سحر از پنجره میآمد. آسمان سحر، آبی بود، با ستارههای درخشان آبی. پسرك لحاف را روی دوش خود کشید، گرمای رختخواب او را به خواب میبرد که خروس از انتهای باغ، با صدای جوانش خواند.
بخوانیدRecent Posts
کتاب داستان قدیمی: پرماهی / مارماهی کنجکاو
در اعماق دریا یک مارماهی کوچولو به نام «پَرماهی » زندگی می کرد که باله هایش شبیه پر مرغ بود. پرماهی خیلی دوست داشت یک روز به خشکی بیاید. از قضا یک روز به خشکی رفت اما خیلی زود متوجه اشتباهش شد...
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: بزی به نام امیلی / قصه های مزرعه توت جنگلی
در مزرعه توت جنگلی بز قشنگی به نام «امیلی» زندگی می کند که به همه حیوانات شیر می دهد و همه او را دوست دارند. قصه امیلی را بخوانید...
بخوانید