سفیدبرفی دختر زیبایی بود. آنقدر زیبا که زن پدرش که ملکه آن سرزمین بود به زیبایی او حسادت می کرد. برای همین سعی کرد سفیدبرفی را از میان بردارد. سفیدبرفی ماجراهای زیادی داشت. اما باز هم زیباترین دختر آن سرزمین باقی ماند ...
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزنده کودکان: جوجه کوچولو و سیب سرخ / در نکوهش نادانی
یک روز جوجه کوچولو داشت در باغ قدم می زد که یک سیب سرخ ازهوا افتاد روی سرش. جوجه کوچولو فکر کرد یکی داره سر به سرش میذاره، برای همین به سراغ دوستانش رفت و علم شنگه ای به پا کرد تا بفهمه کار کی بوده! آخر قصه، جوجه درس خوبی یاد گرفت. یاد گرفت که نادانی خیلی بده ...
بخوانیدقصه کودکانه: جوجه تنبل / در نکوهش تنبلی
بچه ها تنبلی کار خیلی بدیه! قصه این جوجه تنبل را بخوانید تا بفهمید که هر کس خودش باید کار خودش را انجام دهد و کارش را به دوش دیگران نیندازد ...
بخوانید